در فکه کنار یکی از ارتفاعات تعدادی شهید پیدا شدند که یکی از آنها حالت جالبی داشت. او در حالی روی زمین افتاده بود که دو دبه پلاستیکی 20 لیتری آب در دستان استخوانیاش بود. یکی از دبهها ترکش خورده و سوراخ شده بود ولی دبه دیگر، سالم و پر از آب بود. در دبه را که باز کردیم، با وجود اینکه حدود 12 سال از شهادت این بسیجی سقا میگذشت، آب آن دبه بسیار گوارا و خنک بود. |
شهید مهدی منتظر قائم |
نیمه شعبان سال 1369 بود. گفتیم امروز به یاد امام زمان (عج) بهدنبال عملیات تفحص میرویم اما فایده نداشت. خیلی جستوجو کردیم پیش خود گفتیم یا امام زمان (عج) یعنی میشود بینتیجه برگردیم؟ در همین حین 4 یا 5 شاخه گل شقایق را دیدیم که برخلاف شقایقها، که تکتک میرویند، آنها دستهای روییده بودند. گفتیم حالا که دستمان خالی است شقایقها را میچینیم و برای بچهها میبریم. شقایقها را کندیم. دیدیم روی پیشانی یک شهید روئیدهاند. او نخستین شهیدی بود که در تفحص پیدا کردیم. |
نام کوچک او عشقعلی بود |
آخرین روز سال امام علی (ع) بود به دوستان گفتم امروز آقا به ما عیدی خواهد داد. در زیارت عاشورای آن روز هم متوسل شدیم بهمنظور عالم، حضرت علی (ع)، همه بچهها با اشک و گریه، آقا را قسم که این شهیدان به عشق او به شهادت رسیدهاند. از امیرالمومنیین (ع) خواستیم تا شهیدی بیابیم رفتیم پای کار، همه از نشاط خاصی برخوردار بودیم مشغول کندوکاو شدیم آن روز اولین شهیدی را که یافتیم با مشخصات و هویت کامل پیدا شد . |